شیوانا-داستانهای شیوانا

تاريخ : جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, | 17:11 | نویسنده : admin
 

در تاریخ مشرق زمین-شیوانا را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانند.سخنان و داستانهای شیوانا سراسر پند و اندرز و راهی به سوی شادکامی و موفقیت در زندگی است.

1.زن جوانی نزد شیوانا آمد و گفت که با خانواده شوهرش زندگی می کند و آنها بیش از حد در زندگی او و همسرش دخالت می کنند.شیوانا پرسید:آیا تا بحال به سراغ صندوقچه شخصی تو که از خانه پدرت آورده ای رفته اند؟زن جوان با تعجب گفت: البته که نه.همه حتی همسرم می دانند که آن صندوقچه شخصی من است و هر کس به آن نزدیک شود با بدترین واکنش ممکن از سوی من روبرو می شود.آنها حتی جرات لمس این صندوقچه را هم ندارند.شیوانا با تبسم گفت:خب این تقصیر خودت است که مرز تعریفی خودت را فقط به صندوقچه ات محدود کرده ای . اگر این مرز را تا دیوارهای اتاق شخصی ات گسترش دهی دیگر هیچکس حتی جرات نزدیک شدن به اتاقت را نخواهد داشت چه برسد به دخالت در امور تو.شاید دلیل اینکه دیگران در کارهایت دخالت میکنند این باشد که تو مرزهای حریم خود را مشخص و واضح برایشان تعریف نکرده ای.مژه

2.روزی شیوانا در جمع شاگردانش درس معرفت میداد جوانی از راه رسید و شرمسار و سرافکنده از شیوانا خواست تا اجازه دهد در کلاس او شرکت کند.شیوانا لبخندی زد و جوان را در کنار خود نشاند. یکی از شاگردان با سابقه شیوانا از جا بلند شد وبا صدای بلند گفت:استاد -من چندین بار این جوان را دیده ام که در محله های بدنام شهر-رفت و آمد دارد و کارهای ناشایست می کند.آیا مناسب است که او را در کنار خود جای دهید؟!سوالتعجبشیوانا با خشم از شاگرد قدیمی خود خواست سریع کلاس را ترک کند همه تعجب کردند شاگرد قدیمی سرافکنده با گله از شیوانا پرسید:مگر من چه گناهی کرده ام که مرا بیرون میکنید؟شیوانا با همان عصبانیت گفت:عصبانیبرایم مهم نیست چه گناهی کرده ای! فقط زمانی حق داری به کلاس برگردی که برای من و بقیه شاگردان توضیح دهی که تو خودت در محله بدنام شهر چه میکردی که توانستی این جوان را بارها و بارها در آنجا ببینی و شاهد کارهای نامناسب او باشی!تو خودت آنجا چه میکردی؟نیشخند

3.زن جوانی همراه همسرش کنار دیوار ایستاده بود و به شدت اشک میریخت.شیوانا از آنجا رد می شد وقتی گریه زن را دید ایستاد و علت را از او پرسید.زن گفت:همسرم جوان است و گاه گاه با کلامی زشت مرا میرنجاند.! او مرد خوبی است تنها عیبی که دارد بددهنی و زشت کلامی اوست که گاهی اشکم را در می آورد.شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت:هیچ انسانی لیاقت اشکهای انسان دیگر را ندارد و اگر انسان لایقی در دنیا پیدا شد او هرگز دلش نمی آید که دل کسی را به درد و اشک او را درآورد.

4.از شیوانا پرسیدند:وفادارترین مردی که دیدی که بود؟گفت:جوانی که هنوز ازدواج نکرده بود و هنوز نمی دانست همسرش کیست و چه شکل و قیافه ای خواهد داشت اما با این وجود هرگاه با دختری جوان روبرو میشد شرم و حیا پیشه میکرد و خود را کنار می کشید او وفادارترین مردی بود که در تمام عمرم دیده ام.(قابل توجه آقایان چشم چران-قدری خجالت بکشید و قابل توجه آقایان طرفدار چند همسری -قدری وفادار باشید اگر خودتان خواهر دارید راضی می شوید دامادتان به خواهرتان خیانت کند؟زن برده نیست.)نیشخندخنده

5.شیوانا در مجلسی نشسته بود.شخصی بدقیافه از در وارد شد.مردی که در کنار شیوانا نشسته بود با صدایی که تقریبا همه می توانستند بشنوند گفت:من از قیافه این آدم اصلا خوشم نمی آید نمی دانم خداوند عالم چرا به این قیافه های زشت-اجازه دنیا آمدن می دهد.من اگر قدرت داشتم نسل این قبیل موجودات را از روی زمین پاک میکردم. با این جمله همه نگاهها به سمت شخص بدقیافه برگشت او مدتی با شرمساری به جمع خیره شد سپس برخاست تا مجلس را ترک کند. شیوانا هم بلافاصله برخاست تا همراه او مجلس را ترک کند جمعیت ناگهان به خود آمدند و از شیوانا دلیل ترک نابهنگام مجلس را پرسیدند. شیوانا با ناراحتی سمت مرد بدزبان برگشت و گفت:دنیا برای خوش آمدن من و تو خلق نشده که به خودمان حق بدهیم دیگران را در حضور در آن محروم سازیم صاحب دنیا کس دیگری است من و تو فقط چند صباحی حضور داریم اگر دوست نداری قیافه بعضی آدمها راببینی می توانی بلافاصله از جا برخیزی و به جای دیگر بروی یعنی همین کاری که من الان دارم انجام می دهم شیوانا این را گفت و به همراه مرد بد قیافه مجلس را ترک کرد.قهر



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: